بارون

ساخت وبلاگ
امروز تنها بودم بیشتر ش رو.گاهی این تنهایی رو دوست دارم به نظرم خوبه که تو تنهایی بستنی بخورم و وقتی امیر اومد تظاهر کنم که نخوردم و دوباره باهاش شروع به بستنی خوردن کنم.ویس و یه لیوان و این هم رفتم بالا تو تنهایی.گلوم سوخت.با همون حالت کتلت درست کردم و نزدیک بود دوبار دستم رو با رنده ببرم.تنها زندگی کردن سخته.به پدی فکر کردم که امشب وقتی امیر میاد خونه و خونه بوی کتلت میده و چراغ خونه روشنه اون چه جوری با خونه خالی و تاریک مواجه میشه.تنها موندن سخته.برچسب‌ها: یادداشت ها بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 12:59

زیر پتو دراز کشیدم چون هوا ابریه و برعکس دیروز نور خورشید کم جونه .‌سردمه ولی همچنان اصرار دارم لباس تابستونی بپوشم.دلم میخواد گریه کنم خیلی بده که یکشنبه عصر تنها باشم هوا ابری باشه و یک سریال ناراحت کننده رو هم تموم کرده باشم و قرار باشه برم پشت لپ تاپ چون باید برای ارائه سه شنبه سر کار خودم رو آماده کنم‌. این روز ها من مضطرب ترین آدم دنیام.حتی تایم هایی که با همکار هام قهوه میخورم یا قدم زنان باهاشون از یه ساختمون به ساختمون دیگه برای صرف ناهار میرم یا وقتی ازم میپرسن آخر هفته چطور بود من استرس میگیرم اما بیشترین استرس رو وقتی دارم که باید هر روز کاری که میرم تو جلسه روزانه شرکت کنم و بگم چه کردم و چه قراره انجام بدم.من هنگ میکنم و دچار شکم درد میشم گلوم خشک میشه کم مونده دچار پنیک اتک بشم و کلمات انگلیسی در حالی که هیچ کنترلی روشون ندارم از زبونم خارج میشه.من مطمئنم این مشکل بیشتر از هر چیزی به شخصیتم برمیگرده نه به زبان.به شخصیت بی اعتماد به نفس ترسویی که دارمحالا نمی‌دونم چرا قبول کردم که پروژه ای که انجام دادم رو بهشون ارائه بدم.شاید چون فکر میکنم که تمرین خوبیه برام.اما همچنان موجود ترسوی وجودم داد میزنه که از پس هیچ کاری بر نمیام.من خسته م اما همچنان ادامه میدم به امید روزی که به آرامش برسم.برچسب‌ها: یادداشت ها بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 12:59


کاش امتحان نداشتم یکم از این بهار زیبا لذت می‌بردم ....

یه درسم افتادم متاسفانه اینقدر که سخت بود امتحانش برام.این همه خونده بودم براش...هییییی


برچسب‌ها: یادداشت ها

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ ^~^ ۱۲:۳ ق.ظ + نیکا ^~^




بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 12:50

سلام صبحتون بخیر آقا هر صبح که من بخوام برم سر کار به این فکر میکنم که کاش یه شغل تو خونه داشتم مثلا یوتیوبر بودم :/ حداقل لازم نبود حتما اینقدر زود بیدار شم.حتی اصلا دلم میخواست خونه خودمون بودم تا سر ظهر می‌خوابیدم آخرش هم ناهارم آماده بود.درسته بیرون اومدن از نقطه امن خوبه و باعث پیشرفت میشه ولی خیلی چیزا رو از دست میده آدم.بخاطر همین اونایی که دلشون نمی‌خواد مهاجرت کنند رو درک میکنم.یه وقتایی زندگی یعنی همون لحظه های ساده معمولی پیش خانوادههمون بیرون رفتن های آخر شب با خواهرت همون فیلم دیدنای آخر هفته تون.همون بساط چایی و غیبت بعدازظهر ها رو تراسی که رو به دریاست.دلم برای خونه تنگ شده و می‌دونم هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.برچسب‌ها: یادداشت ها بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 12:50